حزب کارگری بریتانیا و انتخابات رهبری سال 2015 آن
بیست سال بعد، کمکهای انگلستان به مستعمرات سابق به حدود 500 میلیون پوند رسید که بیشتر این مبلغ صرف مخابرات، آموزش و توسعه کشاورزی شد(به ترتیب 78 میلیون پوند، 72 میلیون پوند و 60 میلیون پوند). از یک رشته کمکهای انجام گرفته هم مانند ساختن جاده در نیجریه، آمایش زمین در کینا، ساختن فرودگاه در هند غربی و ساختن پایتخت جدید در هندوراس انگلستان میتوان نام برد. این سرمایهگذاری نشانه حسننیت سیاسی و اقتصادی بود. هدف از این عمل صرفا تأمین منافع اقتصادی آینده نبود، بلکه در چارچوب وابستگیهایی بود که هنوز ادامه داشت. بین تمام اعضای بازار مشترکالمنافع یک وابستگی فرهنگی مستمر به انگلستان وجود دارد و آن استفاده از زبان انگلیسی میباشد. در دهه 60 میلادی حدود سیصد میلیون نفر به زبان انگلیسی به عنوان زبان نخست خود صحبت میکردند، و حدود ششصد میلیون نفر این زبان را میتوانستند تا حدودی مورد استفاده قرار دهند و آن را درک نمایند. انگلیسی، زبان جهانی شده بود و در تجارت، دیپلماسی، علم، هوانوردی،ورزش و دانش مورد استفاده قرار گرفت. همچنین به خاطر حضور ایالات متحده آمریکا به عنوان یک قدرت اصلی در صحنه جهانی، زبان انگلیسی در مطبوعات، رسانههای گروهی و سینما بیشتر گسترش یافت.
بنگاه توسعه بازار مشترکالمنافع، همتای انگلیسی طراح مارشال که برای بازارمشترکالمنافع در نظر گرفته شده بود، بر ملاحظات بسیار قوی و حساس مبتنی بود؛ هدف، این بود که نقش تجاری و مالی انگلستان در مستعمرات سابق حفظ بشود و درنتیجه موقعیت اقتصادی و سیاسی انگلستان به عنوان یک قدرت جهانی حفظ گردد. در این زمان، دولت کارگری قاطعانه بر این باور بود که موقعیت انگلستان به عنوان یک قدرت جهانی باید حفظ شود، و بنابراین این دولت توانست گرایش سوسیالیستی خود را از سیاستهای امپریالیستی و گسترش امپراطوری انگلستان حمایت میکرد ادغام کند. این امر به خاطر آن بود که دیدگاه حزب کارگر نسبت به حفظ منافع انگلستان در زمانی که در قدرت بود، با دیدگاه آن دسته از افراد حزب محافظهکار که به چرچیل نزدیک بودند همسویی داشت.
درنتیجه، تمایلات امپریالیسمی، حزب محافظهکار با دکترین قیمومت حزب کارگر ادغام گردید. دولت کارگری، و به خصوص بوین در سال 1946، با قاطعیت بر این باور بودند که زوال امپراطوری انگلستان باعث میشود که سطح زندگی در انگلستان و مستعمراتش به سرعت پایین رود، بنابراین وی میگفت که آمادگی اینکه امپراطوری انگلستان از بین برود را ندارد. در نتیجه روند اعطای استقلال به مستعمرات و به وجود آمدن بازار مشترکالمنافع، نفوذ کمونیسم سد شد و راه دیگر دولتهای غربی برای ورود به مستعمرات سابق جهت دستیابی به منافع جدید اقتصادی بسته شد. از آنجایی که حزب محافظهکار با سیاست دولت کارگری 51-1945 در مورد اعطای استقلال به مستعمرات موافق بود، دولت محافظهکار و رهبران آن نیز بین 63-1951 به راه دولت کارگری ادامه دادند و به دنبالهروی از سیاست اعطای استقلال پرداختند.
شاید ذکر این نکته مناسب باشد که نخبگان سیاسی حزب محافظهکار و حزب کارگر، در گذشته دارای وجوه مشترکی بودند، و از طریق سیستم تحصیلاتی و سرگذشت زندگی مشابه، دیدگاهها و تلقیهای مشترک در جهت حفظ منافع انگلستان، و در این مورد یعنی روند اعطای استقلال به مستعمرات امپراطوری بین سالهای 63-1945 پیدا میکردند.
دولت محافظهکار بین سالهای 63-1951 آفریقا را داشت که باید به آن سروسامان میداد. کینا و اوگاندا دشوارترین مواردی بودند که محافظهکارها در زمان صدارت خود با مشکلات آنها دستوپنجه نرم کردند. اما فرانسویها راه دیگری برای حفظ منافع خود در پیش گرفتند. و بهطور علنی به مقابله نظامی دست زدند؛ یعنی راهی که انگلستان قبلاً در مقابل جداییطلبان در آمریکا پیش گرفته و البته به تأسیس ایالات متحده آمریکا ختم شده بود. فرانسویها خود را درگیر جنگهای طولانی در آفریقای شمالی(الجزایر) و آسیا(هند، چین و فرانسه) کردند، امّا همه این جنگها احساس تنفر نسبت به فرانسه را دامن زد. در واقع، دولتهایی که برای حفظ کنترل، تنها به قدرت نظامی تکیه میکنند خود را در شرایط نامطلوبی قرار میدهند. پروفسور کریک میگوید: \” شاید تمام دولتها به مقداری قابلیت زور یا خشونت نیاز دارند، اما شاید هیچ دولتی نتواند در طول زمان، در لحظههای مشخصی، فارغ از دفاع و حمله بماند، بدون آنکه به طریقی رفتار خود را مشروع سازد\”.[simple_tooltip content=\’B. Crick, “Basic Concepts for Political Education”, in A.Renwic Basic Political Concepts,(London: Hutchinson,1990),p.53\’][ 15 ][/simple_tooltip]
در نتیجه وسعت، جمعیت و خصوصاً ثروت منابع طبیعی، ایالات متحده، بعد از جنگ جهانی دوم قویتر از انگلستان ظاهر شد. در واقع، گوی قدرت به دست آمریکا افتاد، بدون آنکه نیازی به اعمال زور باشد. از طرف دیگر، نخبگان سیاسی بریتانیا که در کابینه جنگ در زمان جنگ جهانی دوم با هم کار کرده بودند، با یکدیگر در مورد لزوم حفظ قدرت و منافع انگلستان بعد از جنگ جهانی دوم توافق داشتند.
از این رو، هم حزب کارگر و هم حزب محافظهکار، برای باور بودند که اتحاد با ایالات متحده لازم است. این امر به خصوص در اثر ترس از تهدید کمونیسم تشدید شد بعد از تصمیم در مورد اعطای استقلال به مستعمرات، هم دولت کارگری 51-1945 و هم دولتهای محافظهکار 55-1951، 57-1955 و 63-1957 در پی درگیر کردن آمریکاییها در دفاع از اروپای غربی و انگلستان در مقابل تهدید شوروی میشدند. همچنین باید این نکته را در نظر گرفت که بعد از جنگ جهانی دوم، مفهوم«زبان و میراث مشترک» یا «روابط خاص» را برای اولین بار چرچیل در نطقی در فولتون در (ایالات میسوری) به زبان آورده واژه «روابط خاص» در واقع ابزار دیپلماسی برای بارکشیدن از یک قدرت در حال بلوغ، بیتجربه و عظیم در جهت تحقق اهداف انگلستان بود. گرچه چرچیل اولین کسی بود که از واژه «روابط خاص» استفاده کرد، این امر از زمان جنگ جهانی اول هدف سیاست خارجی انگلستان شده بود؛ برای مثال، لرد سسیل در سال 1917 به همکاران کابینهای خود گفت اینک که ایالات متحده آمریکا علاقمند به امور اروپا و بینالملل میباشد، انگلستان میتواند از مزایای روابط نزدیک با ایالات متحده آمریکا استفاده کند. دیدگاه سسیل که اتحاد با آمریکا بود، با اینکه همچون چرچیل از واژهای استفاده نکرد، بر اساس مفهوم «زبان و میراث مشترک» بنا شده بود.
در هر حال، همانطوری که انگلستان نهاد بازار مشترکالمنافع را به عنوان راهی برای حفظ وابستگیها به امپراطوری در شرایط و زمانی که آمریکا روند اعطای استقلال را تشویق میکرد، بوجود آورد، طبیعی است که یک ناظر باور کند که نخبگان سیاسی انگلستان به آمریکا به دید ابرقدرت جدیدی نگاه میکردند که هنوز به بلوغ نرسیده است و فقط یک چیز با انگلستان مشترک دارد و آن دفاع در مقابل کمونیزم است. بوین، وزیر امور خارجه انگلستان، فعالانه طرفدار درگیر کردن آمریکا در دفاع در مقابل تجاوز کمونیزم بود. گرچه انگلستان میبایست آمریکا را در نقش رهبری میپذیرفت، ولی انگلستان ابتدا موفق به شکلدهی ناتو شد تا از این طریق منافع این کشور حفظ شود و آمریکا بر اساس معاهداتی چند حوزه نفوذ انگلستان را مورد حمایت قرار دهد.