انگلستان و آمریکا دو رقیب در خلیج فارس در آغاز قرن بیستویکم
چکیده
در این مقاله مشاهده خواهیم کرد که انگلستان و آمریکا در آغاز قرن بیستویکم دارای سیاست موازی در منطقه خاورمیانه، و در احض خلیجفارس باشند، ولی خطوط موازی هرگز به یکدیگر نمیرسند. منافع ایالات متحده آمریکا در خلیجفارس در آغاز قرن بیستویکم با منافع و سیاست انگلستان کاملاً متفاوت میباشد.
انگلستان بر این باور است که بر حسب منافع خود و سیاست خود در خلیج فارس سرمایهگذاری کند و تا جائی که ممکن است، حمایت آمریکا را جلب کند. انگلستان امید دارد منافعش با آمریکا، نهایتاً در یک نقطه به هم نزدیک شوند، ولی آمریکاییها هیچ منفعتی در محافظت از نفوذ انگلستان در خلیجفارس نمیبینند. هر دو کشور انگلستان و آمریکا در جهت منافع ملی خود موضع مشترک میگیرند، اما مانند خطوط ریل راهآهن مجدداً مسیر موازی خود را طی مینمایند.
انگلستان و آمریکا: دو رقیب در خلیجفارس در آغاز قرن بیستویکم
یک ریشهیابی دیپلماسی معاصر
مقدمه
اولین فاز توسعه ایالات متحده آمریکا هیچ جنگ مهمی را در برنداشت. ایالات متحده هیچ رقیبی در قاره آمریکا نداشت و بنابراین به سرعت در اطراف خود گسترش یافت و سرزمینهای دور خود را منصرف شد. بزودی ایالات متحده در خارج از قاره آمریکا عضوی پیدا کرد(لیبریا،1820؛ ژاپن،1854؛ چین،1859) و تا آخر قرن نوزدهم تسلط اقتصادی خود را بر روی قاره آمریکا تضمین نمود و تا فیلیپین حوزه اقیانوس آرام را تصرف کرد. تازمان جنگ کره، ایالات متحده آمریکا از چیزی جز پیروزی مطلق اطلاع نداشت، مانند موفقیت در شکست غریب آن کشورر، خرید سرزمین از قدرتهای خارجی(آلاسکا در سال 1867)، شکست مکزیک و اسپانیا، مداخله در سال 1917 و 1941، جنگهائی بودند، که موقعیت جغرافیایی ایالات متحده آن کشور را از آسیب پزیری محافظت کرد.[simple_tooltip content=\’D.judd and P.slinn. The Evolution of the Modern Commonwealth 1902-80 (London: McMillan, 1992),P.86\’][ 1 ][/simple_tooltip]
ایالات متحده، بدیلیل نداشتن هیچ رقیبی در طول تارخ خود هیچ درک واقعی از روابط بین دولتی نداشت. \”بدلیل ندانستن واقعیتها که سرچشمه از مبارزه مداوم جهت حفظ بقای ملّی میگیرند، ایالات متحده یک قدرت جهانی شد با تجربیات تاریخی خیلی متفاوت نسبت به دولتهای اروپائی.[simple_tooltip content=\’G. Chaliand and J-P. Ragear Strategic Atlas: world Geopolitics (New York: Penguin,1996), p.78.\’][ 2 ][/simple_tooltip]\”
به اضافه، آمریکائیها طوری تربیت شده بودند که نسبت به مفهوم اپرپالیزم بیاعتماد باشند، حال میخواهد به دلیل این باشد که آنها نوادههای انقلابیان آمریکائی بودند، یا پناهندگانی که از ظلم قاره اروپا فرار کرده بوند. بنابراین، انگلیسیها که در قرون قبلی مداخله در تجارت بردگی را ازآن خود میدانستند، آمریکائیها خود را مسئول کمک به بشریت میدانستند که همه باید حق آن را داشته باشند که آینده خود را خود تعیین کنند. منظور این میباشد که اگر آمریکائیها در امور ملل دیگر دخالت میکردند، آن دخالت جهت رها کردن آن ملل از ظلم و حاکمیت دولتهای دیگر بود.
در نتیجه \” آمریکائیها بطور قاطعانه، هر چندکم، مخصوص، روابط بین دو کشور بود، حامی امپراطوری انگلستان بعد از جنگ جهانی دوم نبودند. روزولت خودش یک منتقد سرسخت امپراطوری انگلستان بود، و یک باز گفته بود که: انگلیسیها هر کجا که در دنیا بشود زمین برای خود تصرف میکنند، حتی اگر یک تکه سنگ هم که باشد.[simple_tooltip content=\’Ibid\’][ 3 ][/simple_tooltip]\” برای مثال \” حتی از 1942 روزولت به چرچیل پیشنهاد میکرد که به هند میبایست بلافاصله موقعیت خودمختاری داده شود، با آزادی اینکه بطور کل از امپراطوری جدا شود.[ 4 ]\”
ضد استعمارگرائی آمریکا و انحلال امپراطوری انگلستان
اما در زمستان 1942 و بهار 1934 بود برای انگلیسیها واضح شد که استقلالدادن به مستعمرات هدف خاص آمریکائیها بود. در بین چندین صحبت که وزیر امور خارجه انگلستان، آنتونی ایدن، با مقامات آمریکائی داشت، ایده گسترده رئیس جمهور آمریکا در ابطه با سازماندهی مجدد مستعمرات مطرح گردید.
روزولت و وزیر امور خارجه انگلستان در 27 مارس 1943 با هم ملاقات کردند تا راجع به ساختار یک سازمان بینالمللی بعد از جنگ جهانی دوم صحبت کنند. در آن ملاقات روزولت بر روی چین به عنوان یکی از چهار عضو بنیانگذار تأکید کرد. این آنها را وادار کرد که راجع به آینده خاور دور صحبت کنند، آن شامل سرنوشت جزایر تحت حکومت ژاپنی شد، ایدن به چرچیل گزارش داد:
\” در خاورمیانه قرار شده است که ژاپن برای ژاپنیها بشود. منچوری و فُرمس به چین برگردانده میشود و قسمت جنوبی ساخالین به روسیه.[simple_tooltip content=\’Ibid\’][ 5 ][/simple_tooltip]\”
ایده روزولت راجع به امپراطوری انگلستان، به خصوص، در سفر آفریقایی وی روشن شد. وقتی که روزولت به مراکش رفت جهت شرکت در کنفرانس کازابلانکا، راجع به انتشار مستعمراتی اظهار داشت:
\” سیستم مستعمرات یعنی جنگ. منابع یک هند، یک برده، یک جاده را استثمار کنید؛ تمام ثروت را از این کشورها خارج کنید، امّا هیچ چیزی به آنها برنگردانید، مانند آموزش، سطح زندگی مناسب، نیازهای حداقل بهداشتی – تنها کاری که میکنید عواملی که به جنگ ختم میشود را جمع میکنید.\”