انگلستان و آمریکا دو رقیب در خلیج فارس در آغاز قرن بیست‌ویکم

انگلستان و آمریکا دو رقیب در خلیج فارس در آغاز قرن بیست‌ویکم

تا سال 1963 وقتی که مک میلان قدرت را از دست داد، انگلستان توانست برای دفاع از جهان آزاد در مقابل نفوذ کمونیستها، با ایالات متحده آمریکا به‌طور موفقیت‌آمیزی کنار بیاید. با در نظر گرفتن منافع خود، انگلستان پایگاه‌هایش را در زمان اعطای استقلال به مستعمرات در مناطق مانند عدن، قبرس، جبل‌الطارق، هنگ ‌کنگ و سنگاپور حفظ کرده بود، با آمریکا جهت بهره‌برداری از امکانات ناتو و نیز سایر معاهدات منطقه‌ای سهیم شد( در جنوب آسیا سیکو، و در خاورمیانه سنتو).

سومین سیاست انگلستان پس از نخست وزیری مک میلان، سرانجام موفق شد. اولین سیاست، اعطای استقلال و به وجودآوردن بازار مشترک‌المنافع جدید بود، و دومی پی‌ریزی «روابط خاص» با ایالات متحده آمریکا و اینک سومین سیاست، ورود به بازار مشترک اروپا بود. می‌توان گفت که پایه‌ای که در سالهای 63-1945 ریخته شد امتحان خود را به خوبی پس داد. این تحولات مطمئناً نشان‌دهنده کنار آمدنهای مهم و دستاورد‌های نخبگان سیاسی انگلستان است که جایگاه آنان را محکم ساخت.

طبق گفته پروفسور زیمرن، \”این امر نباید به دید فروپاشی امپراطوری انگلستان نگریسته شود، یا از دست‌دادن قدرت یا پرستیژ، بلکه باید به عنوان یک بازنگری و دوباره سازی در نظر گرفته شود.[simple_tooltip content=\’V. Albertini, Decolonisation,(London: African Publishing Co., 1992) p.34\’][ 16 ][/simple_tooltip] به نظر وی، \”امپریالیزم انگلستان باید خود را با شرایط جدید تطبیق دهد. در هر حال از این به بعد واژه «بریتانیائی» دیگر نمی‌تواند راجع به نژاد خاصی عطف شود و برتری سفید‌ها را نمی‌توان مطرح نمود، با اینکه برای انگلوساکسونها مشکل است که زیر بار نژاد لاتین بروند.[simple_tooltip content=\’Ibid, p.34\’][ 17 ][/simple_tooltip]» به عقیده زیمرمن، دیگر «ملت و دولت واژه‌های صحیحی نیستند. از طرف دیگر، نهضت خودمختاری طلبانه که مادر چارچوب امپراطوری مشاهده می‌نماییم غیر قابل اجتناب است.[simple_tooltip content=\’Ibid\’][ 18 ][/simple_tooltip]» به گفته گوردون واکر، وزیر روابط بازار مشترک‌المنافع در زمان دولت کارگری(1945) و وزیر خارجه در سالهای 65-1964، یک امکان این است که ملی گرایی آسیا در مقابل غرب صفت آرایی کرده باشد. این امر، من فکر می‌کنم، بزرگترین فاجعه‌ای است که جهان با آن روبرو می‌باشد و برای یکی دو قرن آینده مشکلات زیادی را در بر خواهد داشت. من فکر می‌کنم که بازار مشترک‌المنافع، که شامل بزرگ‌ترین ملل آسیا و غربی می‌شود، بزرگترین امید جهان است، آسیا و غرب دوستی و همکاری، به‌جای خشونت و شک به وجود می‌آورند. این، آن‌طور که می‌بینیم، وظیفه‌ای است که تاریخ به بازار مشترک‌المنافع انگلستان حول کرده است. هیچ نیروی دیگر در جهان نمی‌باشد که به اندازه بازار مشترک‌المنافع انگلستان مفید باشد.[simple_tooltip content=\’Ibid, p.257-258\’][ 19 ][/simple_tooltip]

پروفسور‌ هادسون از آکسفورد، بعد از جنگ جهانی دوم بازار مشترک‌المنافع را به عنوان «چهارمین امپراطوری انگلستان» تعریف نمود. «این تعبیر به دنباله تغییر سومین امپراطوری انگلستان پروفسور آلفرد زیمرمن بود.[simple_tooltip content=\’Ibid, p.259\’][ 20 ][/simple_tooltip]» پروفسور زیمرمن تاریخ امپراطوری انگلستان را به سه دوره تقسیم کرده بود، نخست، دوره گسترش در سرزمینهای متعدد بود که تا سالهای 1783-1776 کشیده شد. دوم، از جنگ استقلال آمریکا تا جنگ جهانی اول، که دوران ساخت امپراطوری جدید براساس قدرت دریای و تجارت بود، در این دوره کشور‌های مستعمره خودمختاری داخلی پیدا کردند، ولی از لحاظ سیاسی به کشور مادر متکی ماندند. بعد از جنگ جهانی اول دوره سوم شروع شد که بازار مشترک‌المنافع انگلستان تکامل یافت.(زمانی که هندوستان هم به آن پیوست، بازار مشترک‌المنافع انگلستان تبدیل به بازار مشترک‌المنافع مدرن گردید). وقتی هندوستان به عنوان یک کشور غیرسفید‌پوست به بازار مشترک پیوست، دوره امپراطوری چهارم انگلستان، به گفته پروفسور هادسن، آغاز شد زیرا در این مقطع بازار مشترک‌المنافع انگلستان تبدیل به بازار مشترک‌المنافع مدرن گردید.

سیاست دفاعی: «روابط خواص» اتمی
انگلستان و آمریکا:

طبق گفته راف.اس. توتعج، «در یک جامعه متمول تقریباً همه به جز میلیونرها خود را طبقه متوسط می‌دانند. به همین طریق، در روابط بین‌الملل،‌ دولتهای میلیونر یا ابر قدرتها به آسانی تمایز پذیر هستند، به خصوص دوتای آنها، ایالات متحده و اتحاد شوروی، در صورتی که دولتهای دیگر، به جز آنهایی که وضعشان واقعاً بد است مانند گامبیا و فیجی، تمایل دارند خود را در رده متوسط ببینند. یک ابرقدرت دارای قدرت بیشتری می‌باشد تا یک دولت متوسط. ایالات متحده و اتحاد شوروی تنها دولتهایی از زمان جنگ دوم جهانی هستند که قادرند یک جنگ کامل را انجام بدهند، و تمام سلاحهای مدرن در آن به کار رفته باشد.[simple_tooltip content=\’in M. Leifer, Constraints and Adjustments in British Foreign Policy, (London: George Allen Unwin, 1992), p.192\’][ 21 ][/simple_tooltip]» طبق تخمینها، شش بمب هیدروژن با حداکثر قابلیت تخریب می‌توانند زندگی را در مجمع‌الجزایر انگلستان از بین می‌برند. حمله مشابهی توسط یکی از آن دو ابر قدرت علیه هر کشور دیگری می‌تواند تأثیر مشابهی داشته باشد.
بنابراین، ترس انگلستان از تهدید کمونیزم نسبت به آن کشور و کمبود مالی برای دفاع مؤثر در پی بحران اقتصادی آن کشور بعید از جنگ دوم جهانی، باعث شد که انگلستان دنبال اتحاد با ایالات متحده آمریکا برود. به عنوان مقابله با سیاست توسعه طلبانه اتحاد شوروی، دولت کارگر 51-1945 و دولتهای محافظه‌کار بین 1963 و 1951 دارای همین دیدگاه بودند. اتلی، بوین و چرچیل با یکدیگر در کابینه جنگ جهانی دوم کار کرده بودند. وقتی اتلی نخست وزیر دولت کارگری بعد از جنگ جهانی دوم بود، وزیر خارجه وی، ارنست بوین، مصمم بود که آمریکاییها را در دفاع از اروپا غربی و به خصوص انگلستان درگیر کند. مانند بوین، چرچیل وقتی که در سال1940 نخست وزیر کابینه جنگ بود، سعی می‌کرد که آمریکاییها از انگلستان و بازار مشترک‌المنافع در مقابل دشمن دفاع کنند. بنابراین، هر سه نفر در رابطه با سیاست دفاعی انگلستان، با یکدیگر در توافق بودند.

زمانی که دولت محافظه کار در سال 1951 روی کار آمد، مخارج دفاعی در حال افزایش بود و اقتصاد انگلستان دیگر از عهده آن بر نمی‌آمد، اما چرچیل توجه زیادی نسبت به موضوع دفاع داشت. بمب هیدروژنی در آمریکا در سال 1952 امتحان شده بود، و شوروی هم در سال 1953 بمب هیدروژنی خود را آزمایش کرد. چرچیل به رئیس دفتر خود، جک کلویل، گفت: \”فاصله ما از بمب هیدروژن همانقدر است که فاصله جهت اتم از تیرکمان است.[simple_tooltip content=\’مصاحبه دیوید دیمبلی با جک کلویل در شبکه تلوزیون BBC، در نوامبر 1998\’][ 22 ][/simple_tooltip]\” چرچیل متقاعد شده بود که بمب هیدروژن که حالا روسیه هم در اختیار داشت، وضعیت را بدتر کرده است. وقتی چرچیل دیگر در قدرت نبود، سعی کرد که ارتباط تازه‌ای میان انگلستان و ایالات متحده آمریکا ایجاد کند و اتحاد جدیدی به وجود آورد. چرچیل در جریان یک مسافرت خصوصی به ایالات متحده در ماه مارس 1946، گفت:\” از استتین در دریای بالتیک تاتریست در دریای آدریانیک پرده آهنینی در پهنه اروپا فرود آمده است.[simple_tooltip content=\’R. Rhodes-James(ed.), Churchill Speaks: Winston S, Churchill in Peace and War, Collected Speeches, 1897-1963(New York: Windward 1984), p.880\’][ 23 ][/simple_tooltip]\” منظور چرچیل آن بود که تنهاغرب می‌تواند به توسعه طلبی شوروی پاسخ بدهد. چرچیل در نطق خود ایده «روابط خاص» بین بازار مشترک‌المنافع انگلستان و امپراطوری انگلستان و ایالات متحده را مطرح کرد: «وابستگی برادرانه نه تنها احتیاج به دوستی و درک متقابل بین دو سیستم نزدیک به هم ما دارد، بلکه روابط تنگانگ مداوم بین مشاوران نظامی ما، تشخیص دشمن مشترک، داشتن سلاحهای مشابه، مراوده نظامی نیز لازم است.[simple_tooltip content=\’Ibid\’][ 24 ][/simple_tooltip]» چرچیل پیشنهاد پایگاه‌های مشترک، سلاحها و منابع مشترک را به ایالات متحده کرد. چرچیل گفت که «روابط خاص» یعنی \”انگلستان و ایالات متحده بتواند از امکانات موجود جهت تأمین امنیت هر دو طرف استفاده نمایند. این امکانات شامل استفاده از پایگاه های دریایی و هوایی دو طرف می‌باشد که در اختیار دو کشور در هر کجای جهان قرار دارند، این امر قابلیت تحرک نیروی دریایی و هوایی آمریکا را دو برابر می‌کند. همچنین باعث گسترش قوای امپراطوری انگلستان می‌شود و نتیجه نهایی مزایای مالی و صرفه‌جویی برای هردو کشور ایالاتت متحده آمریکا و انگلستان می‌باشد.[simple_tooltip content=\’Ibid\’][ 25 ][/simple_tooltip] عکس‌العمل آمریکا به نطق چرچیل برخلاف انتظار وی مشتاقانه نبود.

This is a unique website which will require a more modern browser to work!

Please upgrade today!