انگلستان و آمریکا دو رقیب در خلیج فارس در آغاز قرن بیستویکم
.
دیدگاه دولت انگلستان راجع به دفاع از خلیجفارس بسیار به دیدگاه ایالات متحده نزدیک بود. طبق گفته سفیر انگلستان در تهران، هر دو دولت ایالات متحده و انگلستان بر این باور هستند که قوای نظامی ایران باید دارای قدرتی باشد که فقط مخصوص حفظ امنیت داخلی نباشد، بلکه از عهده دفاع در مقابل حملات خارجی هم برآیند.[simple_tooltip content=\’Ibid\’][ 48 ][/simple_tooltip]
در نتیجه سیاست آمریکا در مقابل ایران به این ترتیب تنظیم شد که: «ایالات متحده تمام تلاش خود را در راستای حفظ استقلال ایران بکند، و نگذارد که ایران تحت نفوذ اتحاد جماهیر شوروی قرار گیرد.»[simple_tooltip content=\’Y. Alexander and A. Nanes, op.cit.p.275\’][ 49 ][/simple_tooltip] علاوه بر آن، سیاست ایالات متحده در مورد خلیجفارس بدین شکل مشخص شد که:
« ایالات متحده روی کشوری تکیه کند که مستقیم مورد تحدید است و آن کشور مسئولیت کامل نیروی انسانی را برای دفاع از خود به عهده بگیرد.»[simple_tooltip content=\’C.A Kupchan, The Persian Gulf and the West: The Dilemmas of Security, London: Allen Unwin, 1997. P.34\’][ 50 ][/simple_tooltip]. طبق نظر وزارت امور خارجه آمریکا، \”ایالات متحده منافع بسیار مهمی در کمک کردن به کشورهای جهان آزاد برای دفاع از خود در مقابل عملیات خرابکارانه کمونیسم دارد.\”[simple_tooltip content=\’Department of State, Papers Relating to the Persian Relation of the United State, Washington DC. Annual, 1995 – 57, Vol.X, p.7, Foreign Aid and Economic Defence Policy, pp.115-116\’][ 51 ][/simple_tooltip] با اینکه آمریکائیها در آن مقطع در شرایطی بودند که به اندازه کافی منابع مالی برای چنین نیاز اظطراری کنار بگذارند، ولی در هر حال ارسال ابزار جنگی و مستشار جهت تعلیم نظامیان ایران را آغاز کردند. طبق ارزیابی وزارت خارجه آمریکا، « ایران برای شستوشوی مغزی نیروهای خود به طور گسترده و مخصوصی با ایالات متحده همکاری دارد. استفاده از فیلم، رادیو نظامی، محلی و تبلیغات کتبی چاپ شده از روشهایی هستند که میتوان نام برد.»[simple_tooltip content=\’Ibid, p.116\’][ 52 ][/simple_tooltip]
در نتیجه ایران در سال 1956، چند سال بعد از بحران ملیشدن صنعت نفت دارای ثبات و نیروی نظامی قابل توجهی بود.
حفاظت از منافع انگلستان
در 24 فوریه 1955، مقامات ترکیه و عراق یک معاهده نظامی دو طرفه را در بغداد امضاء کردند. ترکیه از سال 1952 عضو پیمان شمالی، بنابراین متحد نزدیک غرب محسوب میشد.
در تاریخ 4 آوریل 1953 برای تقویت دفاع از خلیجفارس، و جلوگیری از گسترش نفوذ شوروی، انگلستان به معاهدهای که بین ترکیه و عراق امضاء شده بود پیوست و در سال 1955 پاکستان و ایران نیز به این معاهده پیوستند. این پیمان که بعداً به پیمان بغداد شناخته شد، تشکیل دهنده یک خط دفاعی در مقابل نفوذ شوروی به طرف خلیجفارس بود.
با وجود طرفداری ایالات متحده از این پیمان به جهت جلوگیری از نفوذ شوروی در خاورمیانه این کشور نسبت به پیوستن به آن به عنوان یکی از اعضاء بی میل بود، چرا که انگلستان «به خاطر تقویت دفاع غرب (و به خاطر منزوی کردن جمال عبدالناصر، رهبر ملیگرای رادیکال مصر)[simple_tooltip content=\’A.P Dobson, The Politics of the Anglo–American Economic Special Relationship 1940-1984, Brighton: Wheatsheaf Books, 1998 p.144\’][ 53 ][/simple_tooltip] از طرف کشورهای رادیکال عرب مورد انتقاد قرار گرفته بود. بنابراین، عضویت آمریکا در پیمان بغداد باعث ناراحتی و توهین به کشورهای مستقل رادیکال تر عرب میشد. عضویت آمریکا در پیمان اسرائیل را ـ هم البته به دلایل دیگر ـ آزرده خاطر میکرد»[simple_tooltip content=\’Ibid\’][ 54 ][/simple_tooltip] طبق گفته سلوین لوید، وزیر خارجه انگلستان: \” هدف ما در خلیجفارس، تضمین دسترسی به نفت و ایجاد شرایطی با ثبات برای تولید آن است.\”[simple_tooltip content=\’Pro, London, CAB 129/81 CP(56) 122/ Memorandum by the Foreign Secretary, Selwyn-Lloyd on Protecting British Interests in the Persian Gulf, Secret, 14th May 1956.\’][ 55 ][/simple_tooltip] با این وجود گسترش نفوذ آمریکا در خلیجفارس و توسعه روابط با ایران همچنان که در ابتدای مقاله ذکر شد، به سیاست ایالات متحده در منطقه بدل شد. سر راجر استیونز، سفیر انگلستان در تهران به سلوین لوید گزارش داد: \”بر اساس شواهد موجود نیروی دریایی آمریکا، در شرف ایجاد موقعیتی مسلط، در خلیجفارس است\”[simple_tooltip content=\’Pro, London, FO371/120571, The General Political Correspondence of the Foreign Office, Sir Roger Stevens, British Ambassador to Tehran, to the British Foreign Secretary, Selwyn – Lloyd, Secret, 8th December 1956\’][ 56 ][/simple_tooltip] سفیر در ادامه گزارش خود درباره مسائل اقتصادی و دفاعی انگلستان و سیاست همکاری با ایالات متحده و نیز موقعیت نظامی انگلستان در خلیجفارس، گفت: \” بهتر است راهحلی برای خروج از این بنبست پیدا کنیم. کمی کوتاه آمدن بهتر است تا غرق شدن در بهرانها.\”[simple_tooltip content=\’Ibid\’][ 57 ][/simple_tooltip] استیونز در ادامه نوشت: \”با از دست دادن امپراطوری هند، دلایل سنتّی حضور ما در خلیجفارس به پایان رسیده است و موقعیت ما در خلیجفارس مانند ایستگاهی در جادهای است که به هیچ کجا ختم نمیشود.\”[simple_tooltip content=\’Ibid\’][ 58 ][/simple_tooltip]
با این حال ، از دید انگلستان، هنوز منافع زیادی در شرق سوئز وجود داشت بنابراین از بین رفتن نفوذ امپراطوری به این معنا نبود که انگلستان باید با این منطقه خداحافظی کند، هنوز پایگاه آن کشور در مصر، دید مثبت(بر خلاف دیدگاه ایالات متحده آمریکا) نسبت به پیمان بغداد، و روابط حسنه با دولتهای خلیج فارس از جمله منافع انگلستان به شمار میرفت. با وجود از دست دادن هند، انگلستان در شرق سوئز، بهخصوص مناطقی مانند مالایا، سنگاپور و هنگکنگ همچنان واجد نقشی مقابل بودند. ضمن آنکه کوتاهی مسیر به این کشورها و نیز به استرالیا و نیوزیلند، هنوز بسیار مهم تلقی میشد.
نسنجیده خواهد بود که اگر گفته شود، موقعیت انگلستان در خاورمیانه آن زمان ضعیف شده یا از بین رفته بود، چرا که انگلستان خود را به هیچ وجه قدرتی در حال افول نمیدید. خاطرات پَترک گردن ـ واکر نشان دهنده آن است که انگلستان هنوز خود را با امپراطوری گذشته مرتبط میداند و گذشته خود را تمام شده نمی پندارد بلکه نیروی سیاسی میداند در جهان، و در عرصه روابط بینالملل. جالب اینجاست که گردن ـ واکر خود از افراد کارگر به شمار میرفت.[simple_tooltip content=\’R. Pearce (ed.) Patrick Gordon-Walker, Political Diaries, 1932 – 1971. London: The Historian Press, 1999, Chapter 6.\’][ 59 ][/simple_tooltip]
انگلستان در سالهای 1945-1918 به سبب خروج روسیه از صحنه بینالملل در خاورمیانه از شانس بیشتری برخوردار بود اما دیر یا زود این فرصت به پایان رسید و این کشور برای حفظ نفوذش به کوشش فراوان نیاز داشت. از سوی دیگر، ایران با اینکه تحت نفوذ انگلستان قرار داشت، مستعمره این کشور نبود و نمونه و شاخص حضور انگلستان در منطقه خاورمیانه محسوب نمیشد، و البته این مورد تا حدی به عنوان یک استثنا مطرح بود.
پس از جنگ جهانی و به سبب ضعف بهبود اقتصادی و مشکلات خاورمیانه انگلستان در عرصه بینالملل حضوری ضعیف داشت. با اینکه امپراطوری هنوز به طرز گستردهای دست نخورده باقیمانده و هیچ قدرتی مانند فرانسه، آلمان یا شوروی در صدد مبارزه با آن نبود اما این استواری متزلزل به نظر میرسید. این وضعیت انگلستان را به این باور سوق داد که اوضاع رو به بهبود است و امپراطوری همچنان پابرجای خواهد ماند، مالایا هنوز یکی از منافع مهم انگلستان به شمار میرفت که این کشور به خاطر حفظ آن یک جنگ چریکی بسیار طولانی را پشت سر گذاشت.
اما دستیابی شوروی به بمب هیدروژنی تمامی معادلات را تغییر داد. در سال 1957، انگلستان به طور موفقیتآمیزی بمب هیدروژنی خود را مورد آزمایش قرار داد(انفجار اولیه در سال 1952 رخ داد.). طبق یک یادداشت از کابینه انگلستان، \”انگلستان سعی کرد که با آنها(ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی) موازنه برقرار کند، اما حالا، در عصر بمب هیدروژن، اگر ما بخواهیم همان کارها را انجام دهیم، خودمان را ورشکست کردهایم\”[simple_tooltip content=\’Pro. London, CAB 129/84 CP (57) 6/ 5th January, 1957\’][ 60 ][/simple_tooltip]