نخبگان سياسی بریتانیا، ایران یک سرمایه استراتژیک حیاتی و خلیج فارس: یک عصر جدید؟
بنا به گفته موسکا:
“در طول قرن نوزدهم بریتانیا به طور آرام و صلح آمیز و بدون خشونت اصلاحات قابل توجهی را انجام داد. این اصلاحات در رابطه با حقوق بشر و اصلاحات سیاسی بود که فرانسه بهای سنگینی برای آنها از طریق انقلاب پرداخت. بدون شک، برتری بریتانیا مربوط به برتری انرژی، برتری عقل عملکردی، تعلیمات بهتر سیاسی که طبقه حاکم بریتانیا دارا می باشند.”[simple_tooltip content=’J. SCOTT, op.cit., pp.96-97.’][ 17 ][/simple_tooltip]
در قسمت اول قرن نوزدهم حاکمان سیاسی ملی همگی از طبقه خان ها، طبقه تجار قسمت بانفوذ لندن که سیتی می باشد، کارخانه دارها و تجار شهرستان ها و استان های بریتانیا که دنبال منافع خود در شهرهای مختلف بودند، انتخاب می شدند. در اواسط قرن نوزدهم بود که روش قدیمی حزبی سیاست ملی بریتانیا شروع به تغییر در توازن قدرت درون طبقه حاکم کرد که این باعث تغییرات در ترکیب رهبری سیاسی و منجر به فروریختگی و از هم پاشیدن آن شد. تناقضی که وجود داشت در سال 1819 میلادی توسط هَلِوی در این چارچوب و واژه خلاصه شده است: “محافظه کارها بودند که باعث پیروزی دکترین مخالفان یا لیبرال های آن زمان، بر سر برتری مجلس شدند… رهبران لیبرال مخالف بودند که بر سر جا انداختن اشراف گرائی خود جدال می کردند.”[simple_tooltip content=’ibid., p.97.’][ 18 ][/simple_tooltip] می توان گفت که سیاست محافظه کاران لزوماً یک حمایت منفی از نظام تحقق یافته اجتماعی بود. تغییر در توازن قدرت بین طبقه خان ها و طبقه کارخانه دار باعث شد که قدری اصلاحات اقتصادی به دولت تحمیل شود. “اما سرعت اصلاحات اقتصادی به آن اندازه که کارخانه داران می خواستند نبود. وقتی که دولت در سال 1830 تغییر کرد، خواسته کارخانه داران برآورده شد. دولت لیبرال از دو طرف زیر فشار قرار گرفت، یکی بین حفظ قدرت سیاسی طبقه خان ها و راضی نگه داشتن حامیان تجاری از یک سو و کارخانه دار ها از سوی دیگر. این موضوع باعث سرعت بخشیدن به حرکت در راستای دولت طرفدار اقتصاد آزاد شد.”[simple_tooltip content=’ibid., p.98.’][ 19 ][/simple_tooltip]
تا سال 1860 شکل قالب نمایندگی به گفته بعضی ها “نخبه گرائی” بود. و این نوعی سیستم نمایندگی بود که منافع طبقات اجتماعی مرفه از طریق موقعیتشان به عنوان گروه غالب حفظ می گردید. مفهوم خان در اوایل قرن نوزدهم وسیله ای بود که از طریق آن طبقات زمین دار خود را به عنوان حکام طبیعی اجتماع تعریف می کردند. “زمین داران خود را به آن دید می نگریستند که دارای حق و مسئولیت هستند. جهت اجراء چنین قدرتی، حکام بطور طبیعی از طرف افراد کم صلاحیت، جهت مشارکت در اجراء قدرت سیاسی سخنگو شدند.”[simple_tooltip content=’ibid., p.102.’][ 20 ][/simple_tooltip] اما از دهه 1840 به بعد اصول رقیب “انتخاب گرائی” به طور فزاینده ای دارای اهمیت شد. بدین ترتیب آنهائی در جهت موقعیت سیاست گذاری از طرف افراد ذینفع انتخاب می شدند که سرگرم حفظ منافع افراد انتخاب کننده بودند.
Pages: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153 154 155 156 157 158 159 160 161 162 163 164 165 166 167 168 169 170 171 172 173