نخبگان سياسی بریتانیا، ایران یک سرمایه استراتژیک حیاتی و خلیج فارس: یک عصر جدید؟

نخبگان سياسی بریتانیا، ایران یک سرمایه استراتژیک حیاتی و خلیج فارس: یک عصر جدید؟

طبق گفته سِلوین – لوید، وزیر امور خارجه بریتانیا، “هدف ما در خلیج فارس، تضمین دسترسی به نفت و ایجاد شرایطی با ثبات برای تولید آن است.”[simple_tooltip content=’PRO, London, CAB 129/81 CP(56) 122, Memoradum by Foreign Secretary, Selwyn- Lloyd on Protecting British Interests in the Persian Gulf, Secret, 14th may, 1956.’][ 13 ][/simple_tooltip]

با این وجود گسترش نفوذ آمریکا در خلیج فارس و توسعه روابط با ایران، همچنان، که در ابتدای این فصل ذکر شد، به سیاست ایالات متحده در منطقه تبدیل شد. سِر راجر استیونز، سفیر بریتانیا در تهران، در گزارش به سِلوین- لوید می گوید: “بر اساس شواهد موجود نیروی دریایی آمریکا، در شرف ایجاد موقعیتی مسلط، در خلیج فارس است.”[simple_tooltip content=’PRO. London. Fo371/ 125071, The General Political Correspondence of the Foreign Office, Sir Roger Stevens, British Ambassdor to leheran, to the British Foreign Secretary, Selwyn- Lloyd, Secret, 8th, December, 1956.’][ 14 ][/simple_tooltip] سفیر در ادامه گزارش خود درباره مسائل اقتصادی و دفاعی بریتانیا و سیاست همکاری با ایالات متحده و نیز موقعیت نظامی بریتانیا در خلیج فارس می گوید: “بهتر است راه حلی برای خروج از این بن بست پیدا کنیم. کمی کوتاه آمدن بهتر از غرق شدن در بحران ها است.”[simple_tooltip content=’Ibid.’][ 15 ][/simple_tooltip] استیونز در ادامه نوشت، “با از دست دادن امپراطوری هند، دلیل سنّتی حضور ما در خلیج فارس به پایان رسیده است، و موقعیت ما در خلیج فارس، مانند ایستگاهی در جاده ای است که به هیچ کجا ختم نمی شود.”[simple_tooltip content=’Ibid.’][ 16 ][/simple_tooltip]

با این حال از دید بریتانیا، هنوز منافع زیادی در شرق کانال سؤئز وجود داشت. بنابراین از بین رفتن نفوذ امپراطوری در هندوستان به این معنا نبود که بریتانیا باید با این منطقه خداحافظی کند. با وجود از دست دادن هند، بریتانیا در شرق کانال سوئز به خصوص مناطقی مانند مالایا، سنگاپور، و هنگ کنگ، همچنان دارای نقشی فعال بود. ضمن آن که کوتاهی مسیر به این کشورها و نیز استرالیا و نیوزیلند هنوز بسیار مهم تلقی می شد.

نسنجیده خواهد بود اگر گفته شود، موقعیت بریتانیا در خاورمیانه آن زمان ضعیف شده یا از بین رفته بود. زیرا که بریتانیا خود را به هیچ روی قدرتی در حال افول نمی دید. خاطرات پَتریک گُردُن – واکر، نشان دهنده آن است که ” بریتانیا هنوز خود را با امپراطوری گذشته مرتبط می داند و گذشته خود را تمام شده نمی پندارد بلکه نیرویی سیاسی در جهان و در عرصه روابط بین الملل می داند.”[simple_tooltip content=’R. Pearce, (ed.) Patrick Gordon – Walker’s, Political Diaries, 1932- 1971, London: The Historian Press, 1991, Chapter 6.’][ 17 ][/simple_tooltip] جالب اینجاست که “گُوردُن- واکر خود از افراد حزب کارگر به شمار می رفت.”[simple_tooltip content=’Ibid.’][ 18 ][/simple_tooltip] بریتانیا در سال 1945 – 1918 به سبب خروج روسیه از صحنه بین الملل، در خاورمیانه از شانس بیشتری برخوردار بود. اما دیر یا زود این فرصت به پایان می رسید و این کشور برای حفظ نفوذش به کوشش فراوان نیاز داشت. از سوی دیگر ایران، با این که تحت نفوذ بریتانیا قرار داشت، مستعمره این کشور نبود، و نمونه و شاخص حضور بریتانیا در منطقه خاورمیانه محسوب نمی شد، و البته این مورد تا حدی به عنوان یک استثنا مطرح بود.

پس از جنگ جهانی و به سبب ضعف بهبود اقتصادی و مشکلات خاورمیانه بریتانیا درعرصه بین الملل حضوری ضعیف داشت، با این که امپراطوری هنوز به طرز گسترده ای دست نخورده باقی مانده و هیچ قدرتی مانند فرانسه، آلمان یا شوروی درصدد مبارزه با آن نبود، اما این استواری متزلزل به نظر می رسید. این وضعیت بریتانیا را به این باور سوق داد که اوضاع رو به بهبود است و امپراطوری همچنان پا برجای خواهد ماند. هنوز اما یکی ازمنافع مهم بریتانیا به شمار می رفت که این کشور به خاطر حفظ آن، یک جنگ چریکی بسیار طولانی را پشت سر گذاشت.

This is a unique website which will require a more modern browser to work!

Please upgrade today!