نخبگان سياسی بریتانیا، ایران یک سرمایه استراتژیک حیاتی و خلیج فارس: یک عصر جدید؟
اینكه منافع حیاتی بریتانیا در خلیج فارس به طور موفقیت آمیز خدشه دار شده بود، و آنكه بریتانیا از نیروی نظامی در مقابل دفاع از منافع خود استفاده نكرده بود، نشانه آن بود که نزد دولتهای خلیج فارس بریتانیا عقیم شده است. خلیج فارس دیگر زیر نفوذ بریتانیا نمی باشد؛ هژمونی بریتانیا به طور موفقیت آمیزی مورد چالش قرار گرفته بود. تا ده سال قبل از آنكه هژمونی بریتانیا در خلیج فارس مورد چالش قرار گیرد، بریتانیا قادر بود به راحتی دولتی را در خلیج فارس سرنگون كند. برای مثال در عراق، زیرا دولت آن كشور پیگیر سیاست هائی بوده كه با منافع بریتانیا مغایرت داشت. اما اکنون شرایط فرق كرده بود و یك نظم نوین جهانی به وجود آمده بود و آن تاسیس سازمان ملل متحد بود. اجتناب از رفتار توهین آمیز نسبت به آمریكا و پرهیز از رفتاری كه ممكن است به ایالات متحده آمریكا بر بخورد، در کنار دوری از از بهانه دادن جهت هر گونه دخالت، بریتانیا را در پیدا كردن راهی در سیاست خارجی محدود كرده بود. در نیمه دوم سال 1951، اقتصاد بریتانیا زیر فشارهای قابل ملاحظه ای بود. ملی شدن شركت نفت ایران و انگلیس بر این فشارها افزود. بریتانیا از خارج بیشتر به دلار خرید می كرد تا اینكه از صادرات خود درآمد دریافت نماید. همزمان برنامه مسلح ساختن بریتانیا در شرف اجرا بود. در ماه آگوست 1951، وزیر دارائی بریتانیا، هیوگیتسكل، یك تخمین قابل انتظار از بدهی این کشور به رقم دوازده میلیون دلار زد كه با مقیاسه با استاندارد آن در زمان خود یك ركورد بود. اکنون در كوتاه مدت بریتانیا همچنین زیر فشار بود كه دنبال جایگزین كردن نفت ایران باشد كه این باعث شد كه آن نفت جایگزین دارای بهای بالاتری هم باشد.
تنها یك راه حل به نظر می رسید. گیتسكل جهت دریافت كمك های مالی از آمریكا، به واشنگتن پرواز كرد. بهای سرپیچی از مخالفت ترومن، نسبت به حمله نظامی به ایران، بریتانیا را در آزادی عمل محدود نموده بود.[simple_tooltip content=’J.CABLE, Intervention at Abadan: Plan Buccaneer, (London: Macmillan, 1998), p.94.’][ 20 ][/simple_tooltip]
كِلِمنت اَتلی، نخست وزیر دولت كارگری بریتانیا از طرف حزب مخالف، محافظه كار، به اضافه افرادی از درون دولت خود مانند هِربرت موریسون، وزیر خارجه و امانوئل شین ول (كه اکنون وزیر دفاع بود) كه تندروتر عمل كند، زیر فشار بود. چرچیل به اَتلی گفت كه وی (چرچیل) “هیچ موقع فكر نمی كرد كه میدان های نفت ایران را بشود با نیروی نظامی گرفت، اما جزیره آبادان یك موضوع كاملاً متفاوت بود.”[simple_tooltip content=’PRO, London, FO371/91555, The General Political Correspondence of the Foreign Office, note of a meeting between Attlee and Churchill, 27th June 1951.’][ 21 ][/simple_tooltip]
گرچه همانطور كه گفته شد، مذاكره جهت حل اختلاف واقعاً انتخابی بود كه بریتانیایی ها ترجیح می دادند اما در هر حال، راه عملیات نظامی هم همچنان وجود داشت. در 20 ژوئیه 1951، موریسون، سندی را در كابینه پخش كرد که حاكی از آن بود رؤسای ستاد بر این باورند که آبادان در كوتاه مدت تصرف می شود و در مقابل مقاومت ایران می شود آن را نگه داشت. یك برنامه زیر عنوان میجت طرح شد، كه بعد به وسیله باكانییر جایگزین گردید، زیرا میجت به نظر رسید كه مبتدی باشد و بلااستفاده و بی اثر بماند. اما باكانییر به دید یك طرح خوب دیده می شد كه می توانست از درصد بالای موفقیت برخوردار باشد و بتواند آبادان را به مدت نامعلومی بگیرد. رؤسای ستاد برای انجام این عملیات بی تاب بودند. در 17 ژوئیه 1951، فیلد مارشال اسلیم، فرمانده كلّ امپراطوری، سعی خود را بر آن گذاشت كه باید آبادان را تا جایی كه بتوانیم نگه داریم و این برنامه باید اجراء گردد. در غیر اینصورت پرستیژ بریتانیا از بین می رود كه باعث خشنودی روسها و بهانه دادن به آنها جهت مداخله در امور بریتانیا می شود. لُرد فریزیر، لُرد ارشد دریائی، تمایل بالای خود را نسبت به عملیات نظامی نشان داد.
Pages: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153 154 155 156 157 158 159 160 161 162 163 164 165 166 167 168 169 170 171 172 173