نخبگان سياسی بریتانیا، ایران یک سرمایه استراتژیک حیاتی و خلیج فارس: یک عصر جدید؟

نخبگان سياسی بریتانیا، ایران یک سرمایه استراتژیک حیاتی و خلیج فارس: یک عصر جدید؟

دیدگاه وزارت امور خارجه بریتانیا در سال 1952 این بود كه:

ما منافع درازمدت خود در ایران را نباید به خاطر منافع كوتاه مدت اقتصادمان به خطر بیاندازیم.[simple_tooltip content=’PRO, London, T236/3664, Treasory Records Cabinet, Persia (Official) Committee, Control of Persia’s use of sterling with all countries outside the sterling area. Note by the joint secretaries, confidential, 20th May, 1952.’][ 122 ][/simple_tooltip]

“ایران مجدداً بلافاصله بعد از توافقنامه نفت بازار مهمی خواهد شد [simple_tooltip content=’PRO, London, T236, 3664, Treasury Records, Cabinet, Persia (official) Committee, Exports to Persia. Note by the Board of Trade, Secret, 21st July, 1952.’][ 123 ][/simple_tooltip]” که این دیدگاه هیأت تجارت و اقتصاد وزارت دارائی انگلستان در سال 1952 بود.

هنگام خوش آمدگوئی در مجلس عوام به توافقنامه نفت، ایدن گفت، “گر چه عنوان (مالكیت پالایشگاه آبادان و تأسیسات) انتقال یافته است، اما استفاده اصلی پالایشگاه در توافقنامه جدید مانند قبل می باشد.”[simple_tooltip content=’Parliamentary Debate, Commons.’][ 124 ][/simple_tooltip] در دسامبر 1954 شركت نفت ایران و انگلیس تغییر نام داد و به بیریتیش پترولیوم كمپانی لیمیتد British Petroleum Company Limited (BP)تبدیل گردید.

دیدیم كه چطور دولت محافظه كار با موضوع ملی كردن شركت نفت ایران و انگلیس برخورد كرد و بحران را به پایان رساند. شركت نفت ایران و انگلیس مهمترین فعالیت تجاری بریتانیا در خارج از آن كشور بود و جزو منافع اصلی بریتانیا در خلیج فارس به شمار می رفت.

در وهله اول، همانطوری كه در این كتاب نشان داده شد، مذاكره و دیپلماسی انتخاب و ترجیح دولت ایالات متحده برای پیدا كردن راه حل برای بحران شركت نفت ایران و انگلیس بود. همانطور كه نشان داده شدهر دو دولتهای ترومن و آیزنهاور نگران تهدید كمونیسم نسبت به ایران، كشوری كه جهان غرب منافع اقتصادی و سیاسی در آن داشت بودند. دولت ترومن بر این باور بود كه سقوط اقتصادی در ایران یا هر نوع حمله نظامی از طرف بریتانیا باعث مداخله شوروی می شود. موضع كنار نیامدنی مصدق، شرایط بی ثبات در ایران، كه در این فصل مشاهده شد، حمایتی كه نخست وزیر ایران در تابستان 1953 از حزب كمونیست ایران (حزب توده) می شد، و ترس از چالش از طرف اتحاد شوروی، باعث شد كه ایالات متحده در سیاست خود تغییر روش دهد تا دیپلماسی به برخورد تبدیل گردد. ایالات متحده به این دیدگاه رسید كه مصدق بیش از حد باعث بی ثباتی بخصوص در منطقه ای به مهمّی ایران، از نظر استراتژیكی می شود. دسترسی غرب به ذخایر غنی نفت ایران و یك چالش كمونیستی در ایران نگرانی اصلی ایالات متحده بود.

دولت جدید جمهوری خواه آیزنهاور هیچ دلسوزی برای ملی گرائی در قسمتهایی از جهان كه غرب منافع اقتصادی و سیاسی مهم داشت، از خود نشان نمی داد. دولت آیزنهاور به طور قابل ملاحظه ای نگران تهدید كمونیست بود. دولت آمریكا نهایتاً یك همسویی اساسی منافع با بریتانیا در این مسئله را تشخیص داد که آن محافظت از عبور نفت از آن قسمت از جهان بود. بعلاوه، در هر دو طرف اقیانوس اطلس حالا دیگر محافظه كارها در قدرت بودند، جنگ كره رو به اتمام بود، بنابراین نیروی انسانی بیشتر غربی در اختیار بودند. همچنین، چرچیل و آیزنهاور دوستی خود را از زمان جنگ جهانی دوم شكل داده بودند و با هم صمیمی بودند و روابط بسیار گرمی داشتند. سیاست ایالات متحده به طرف موضع بریتانیا تغییر كرد. در یك عملیات سری و پنهانی در تابستان 1953، توسط و M.I.6 دولت مصدق ساقط گردید كه در این فصل مشاهده گردید. آن دولت با دولت ارتشبد زاهدی، دولتی كه از دید غرب تمایل به سازش و مذاكره داشت جایگزین شد. تحریم نفت ایران، همبستگی شركتهای بزرگ نفتی و عملیات سری نهایتاً بحران را به پایان رساند.

This is a unique website which will require a more modern browser to work!

Please upgrade today!