انگلیسیها پشیمان شدهاند
داستان بریگزیت از زبان دکتر علیرضا موسویزاده
روزنامه ابتکار، شماره 4251 به تاريخ 98/02/05، صفحه 15 ایران وجهان
بحران سیاسی در لندن؛ این کلیدواژه اغلب تحلیلگرانی است که در خصوص مسئله خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا بر روی آن تاکید میکنند. داستان خروجی که اکنون بیش از دو سال است علاوه بر تحت تاثیر قرار دادن کلیت همگرایی اروپایی، باعث شکنندگی سیاسی در لندن نیز شده است، بهطوریکه به گفته ناظران چنین شکنندگی در ساختار سیاسی بریتانیا پس از جنگ جهانی دوم سابقه نداشته است.
در همین راستا و در حالی که انگلیسیها قرار بود تا اواسط فرودینماه از اتحادیه اروپا کاملاً خارج شوند، اما پیچیدگی معادلات خروج آنها به گونهای رقم خورده که این مهلت با اما و اگرهای فراوان از سوی اتحادیه اروپا فعلاً به تعویق افتاده است. به موازات این مشکل، اکنون در داخل جزیره نیز در مورد نحوه خروج کشاکشهای زیادی میان مقامات و جریانهای سیاسی وجود دارد. برخی خواستار خروج سخت از اتحادیه هستند، برخی دیگر مذاکره مجدد با اروپا را پیشنهاد میکنند و عدهای نیز معتقدند باید بار دیگر همهپرسی بریگزیت تجدید شود. در همین رابطه و برای بررسی ابعاد مختلف داستان خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و تبعات محتمل آن در آینده به سراغ دکتر علیرضا موسویزاده، استاد دانشگاه و متخصص امور سیاست و دیپلماسی معاصر انگلستان رفتهایم.
در مورد خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا آیا این خروج با توجه به اینکه بریتانیا همواره در طول تاریخ عضوی ناسازگار در این مجموعه بود، باعث یکدست شدن اتحادیه نمیشود؟! و مرز اتحادیه را به سمت اروپای شرقی نخواهد برد؟ یعنی با یکدست بودن باعث توسعه اتحادیه نخواهد شد؟
نه، داستان این نیست. هر کشوری و یا به طور مثال هر شخصی که عضو یک گروه میشود در حال ملاحظاتی بر منافع شخصی است. انگلستان نیز کشوری کاسبمسلک است و بر اساس تجارت و اقتصاد خود ملاحظاتی دارد. این است که کسانی که متوجه موضوع نیستند، این رفتار را به عنوان ناسازگاری انگلیس تعبیر میکنند. شرایط انگلستان از لحاظ اقلیمی با اروپا فرق کرد به همین جهت توسعه و صنعتی شدن این کشور زودتر شروع شد. چون شرایط اقلیمی انگلستان اینطور دیکته میکرد، بنابراین شرایط آن با خاک اصلی اروپا بسیار متفاوت است. در نتیجه مثل بسیاری از کشورهای دنیا بر اساس ملاحظات منافع ملی خود عمل میکند.
«ترزا می» نخست وزیر بریتانیا گفته است: عواقب خارج نشدن انگلستان از اتحادیه اروپا باعث ایجاد بی اعتمادی مردم نسبت به سیاست مداران خواهد شد. آیا سود ماندن انگلیس در اتحادیه از سود این اعتماد بیشتر نیست؟!
رفراندومی که انجام شد تقریبا رای نزدیک به نصف کشور را داشت، یعنی کشور انگلستان امروز به دو قسمت تقسیم شده است و انتظارات برای کسانی که میخواهند بیرون بیایند بالاست. این کار اشتباه بود. ولی چون این رفراندوم انجام شده است کسانی که رای به خروج دادهاند انتظار داشتند همان زمان بدون هرگونه توافقی بیرون بیایند. همچنین برای اثبات حرف من، چون سیستم به این اشتباه پی برده است ولی از برگشتن میترسد، باعث بیثباتی و شورش میشود و این همان حرفی است که ایشان زده است. ضمن خروج انگلیس از اتحادیه اروپا در سیاست داخلی انگلیس ایجاد هرجومرج خواهد کرد. حال به مرور زمان، در کلافهای اقتصاد بینالملل ناهنجاری ایجاد خواهد کرد، چون مسئله اقتصاد است. به همین دلیل کسانی که از بودن در داخل اتحادیه ضرر کردهاند چنین عقایدی دارند.
من درباره ضررها حرف میزنم. سرعت جهانی شدن اقتصاد برای یک سری بالا بود. آدمهای عادی سیاهی لشگر هستند. صاحبان مالها که نتوانستهاند در این مسابقه اقتصادی خود را بهروزرسانی کنند و از حالت سنتی بیرون بیایند، اراده خود را در جامعه و در سیاستمدارانی که لابیست آنها هستند نشان میدهند. مثل بوریس جانسون و امثال او که منافع آنها در خروج از توافق است. منطق آنها این است که بودن در اتحادیه اروپا باعث میشود دست و بال ما از نظر موازنه تجاری بسته باشد و این یک دروغ است.
گویی شما عضو یک صنف باشید و بودن در اتحادیه اروپا موقعیت را برای چانهزنی، بهتر خواهد کرد. منطق آنها این است که در اتحادیه اروپا نمیتوانند تجارت کنند و دست آنها بیرون از اتحادیه باز است. درحالی که با خروج از اتحادیه باید به قانونهای پایهای سازمان تجارت جهانی توجه کنند، ولی در اتحادیه اروپا تحت پوشش قوانین اتحادیه اروپا وزنه بیشتری برای چانهزنی و تبادل کالا و تجارت با همه جای دنیا دارند. همین منطق باعث شد اتحادیه اروپا شکل بگیرد. یعنی خلاف موج رشد اقتصادی است. ما در قرن نوزدهم و دهههای اول و دوم قرن بیستم نیستیم که انزواگرایی پسندیده باشد؛ امروز تجارت جهانی زنجیرهوار به هم متصل است و انزواگرایی باعث میشود خودمان ضرر کنیم.
یعنی به طور کلی منافع بریتانیا در ماندن است؟!
یکی از ارکان سیاست خارجی بریتانیا همکاری در اروپا است. بریتانیا خود را از اروپا نمیداند و نمیخواهد در قوانین خود شرکت غلیظی داشته باشد، ولی نزدیک به 50% از تجارت خود را با اروپا انجام میدهد. بنابراین بودن در اتحادیه اروپا باعث می شود راه تجارت با کشورهای اتحادیه برای او باز باشد. تجارت انگلیس با اروپا مسئلهای اقلیمی است و نمیتوان آن را تغییر داد. جنگهای جهانی اول و دوم در اروپا همه بر سر تجارت بود و به این نتیجه رسیدند که اگر در اروپا با هم همکاری کنند منافع بسیاری خواهند داشت. این ایده در اصل ایده سیاست خارجی چرچیل است. جامعه اروپا که امروز اتحادیه اروپا است، ابتدا قانون ذغال سنگ و فولاد بود، بعد بازار مشترک اروپا، سپس جامعه اروپا و سرانجام اتحادیه اروپا شد. همکاری در اتحادیه اروپا در حقیقت کلوپی اقتصادی، سیاسی و ضربهگیر در برابر تنشها است. بیرون آمدن انگلیس در حالی صورت میگیرد که خود این کشور ابتدا ایده آن را مطرح کرد و تا چندین سال نیز طیف دوم او را راه نمیدادند. ولی بعدها در هر حال وارد آن شد. ایده در حقیقت از حزب محافظهکار است. اگر شما رابطه خود را با کلوپی قطع کنید، بارهای اقتصادی و مالی تا سالها شما را دنبال خواهد کرد و ممکن است پسلرزههای این اقدام تنشهای دیگری به وجود بیاورد.
زیان خارج نشدن از اتحادیه چیست؟!
خانم می، خود مجری است ولی به عنوان یک فرد، طرفدار بودن در اتحادیه اروپا است. ولی حزب محافظهکار به نخستوزیری او رای داد و خواست تا او مجری این کار باشد. ایشان در حقیقت منافع حزب محافظهکار را دنبال می کند و منظور او از این حرف تنشهای اجتماعی و سیاسی و بحرانهایی است که امروز پیش آمده است. اگر انگلستان امروز از اتحادیه خارج شود در دراز مدت ضرر عدم حضور در این بازار برای او زیاد خواهد بود. اگر در داخل اتحادیه باقی بماند از لحاظ اقتصادی به نفع انگلیس خواهد بود ولی به دلیل این رفراندوم که گافی احمقانه بود، در این بحران سیاسی دست و پا میزنند. عملا ممکن است جبر طبیعت انگلیس را در اتحادیه نگه دارد.
آیا خسارت بینالمللی از خسارت داخلی بیشتر نیست؟!
وقتی این رفراندوم برگزار شد مردم بریتانیا هیچ چیزی نمیدانستند و امروز به دلیل پیامدهای آن ماهیت مسئله را لمس کردهاند. امروز انگلیس به دلیل رفراندوم در برابر کسانی که به خروج رای دادهاند مسئولیت دارد. نمیتوان پیشبینی کرد، چون چرخش منافع و چانهزنی مطرح است، ولی منطق میگوید انگلیسیها پشیمان شدهاند.
برگزاری رفراندوم مجدد چقدر احتمال دارد؟
معلوم نیست. امروز قولی دادهاند و باید پای آن بایستند. مگر فشارهای سیاسی حاد شود، چون قانونی وجود ندارد که جلوی رفراندوم را بگیرد.
چندی قبل، خانم می با مرکل دیدار داشت و درباره تمدید یکساله توافق کردند.
اروپاییها خسته شدهاند. منظور از خسته شدن ایجاد بیثباتی اقتصادی است. سرمایهدارها و مردم نمیتوانند روی کار خود برنامهریزی کنند و این یکی از بدترین مسائل است. شما نمیدانید از لحاظ اقتصادی تکلیف چیست و بیزینس شما با بی ثباتی روبهرو میشود. انگلیس یکی از کشورهای اصلی این جامعه است و در اقتصاد اتحادیه اروپا بیثباتی ایجاد کرده است. انگلیس اقتصاد چهارم یا پنجم جهان است. تجارت زیادی بین انگلیس و اتحادیه و بلعکس انجام میشود. امروز این وضعیت بحران ایجاد کرده است. برخی از شرکتها و بیمهها و… امروز درصدد انتقال دفتر خود از انگلیس به سایر کشورهای اروپایی هستند، چون لندن سابقا مرکزیتی بین آمریکا و اروپا بود. اما در شرایطی که انگلیس از اتحادیه خارج خواهد شد ترجیح آنها باقی ماندن در اتحادیه است.
میخواهم به نکتهای کلیدی در ریشه موضوع اشاره کنم. بحرانی که میبینید از دهه 70 میلادی شروع شد. وقتی که قیمت نفت بالا رفت اقتصاد انگلستان به دردسر افتاد و بدهی انگلیس از درآمد آن بیشتر شد. دهه 80 میلادی اوج جنگ سرد بود. هزینههای دفاعی انگلیس بالا رفته بود و به مشکلات دهه 70 دامن زد. دهه 90 با فروپاشی شوروی سرعت جهانی شدن اقتصاد بیشتر شد و انگلیس نتوانست رقابت را تحمل کند.
انگلیس نمیخواهد جزئی از تمام قوانین اروپا باشد. بهخصوص در مسائل مالی و بانکی چون منافع داخلی او دیکته می کند در مواردی مثل یورو و بانک مرکزی، لندن خود مرکز بانکداری جهان بود که با نیویورک مقایسه میشود. چون انگلیس ورود به پول واحد اتحادیه را به دلیل رابطه با آمریکا و جزئیاتی دیگر نپذیرفت، در نتیجه از قسمت اصلی اتحادیه که بانکداری و مالی است خارج بود. در سال 2012 رئیس بانک مرکزی اتحادیه اروپا گزارشی تهیه کرد که پیشرفت اتحادیه اروپا بر اساس یکپارچه شدن واحد پولی و سیستم مالی است. انگلیس در این جریان نبود و احساس خطر کرد و این تنش را در سیاست داخلی و در حزب محافظهکار نشان داد.
عدهای به عنوان رای اعتراضی از این حزب جدا شدند. در نتیجه حزب محافظهکار برای اینکه این قضیه را خنثی کند گفت همه مردم انگلیس میخواهند در اتحادیه باشند. حزب آنچنان اعتقادی بر این ماجرا داشت که مرتکب اشتباه شد و رفراندومی برگذار کرد. اگر این مسئله همچون انتخابات عمومی داخلی برگزار میشد قابل کنترل بود. وقتی به رفراندوم گذاشته میشود یعنی دست عموم در رای دادن باز است. ولی در انتخابات عمومی و حزبی، ضربهگیری به نام نماینده مجلس در میان ماجرا وجود دارد اما در رفراندوم تصمیمگیری در اختیار عموم قرار میگیرد. بودن در اتحادیه اروپا برای انگلیس رکنی اصلی در سیاستهای این کشوراست و دو رکن دیگر سیاستهای او با آمریکا و روابط او با بازار کشورهای مشترکالمنافع است که آن هم کلوپی اقتصادی و فعلا مسکوت است. ولی همکاری با اروپا و اتحادیه اروپا برای انگلیس کاری حیاتی است. آنها کاری کردهاند که امروز در تنگنای سیاسی افتادهاند و اگر این کار را انجام بدهند باید مجددا برگردند، چون بودن در اتحادیه برای آنها مقرون به صرفه است. این مسئله، بحران مرز ایرلند شمالی و جنوبی را ایجاد خواهد کرد، چون ایرلند شمالی میخواهد در اتحادیه اروپا باشد. این کشور منطقهای فقیر است و اگر مرز باز باشد به راحتی از طریق ایرلند جنوبی با اتحادیه اروپا که عضو است تجارت میکند، ولی در صورت خروج مجبور خواهند شد به مرور زمان برای ایرلند شمالی مرز تعیین کنند و این باعث بلوکه کردن تجارت مستقیم میشود و مجددا فقر شروع و به جنگهای داخلی سابق برمیگردند.
جنگهای داخلی سابق بین کاتولیکها و پروتستانها بر سر فقر بود. پروتستانها میخواستند با انگلیس باشند و کاتولیکها می خواستند با دولت جمهوری ایرلند باشند چون احساس میکردند شاید از لحاظ اقتصادی وضعیت بهتری داشته باشند. اگر مرزها مجددا برقرار شود آن منطقه به تنشهای گذشته برمیگردد. یا اسکاتلند که میخواهد در اتحادیه اروپا بماند و از سوبسیتها استفاده کنند. به همین دلیل ترزا می، گفت قصد صحبت با حزب کارگر را دارد چون کار به جایی رسیده است که اتحاد سلطنتی انگلیس در حال فروپاشی است.
عطف به توضیحاتی که راجع به بحران حزب محافظهکار داده شد که عدهای قصد خروج و پیوستن به حزب یوکیف را داشتند، داستان این بود که دیوید کامرون نخستوزیر سابق برای خاموش کردن این ماجرا به غیر از اینکه قول رفراندوم داد در سال 2015-2016 قبل از رفراندوم برای بهروزرسانی قراردادهای قبلی مذاکره کرد و به امید بهروزرسانی این قراردادها مرتکب اشتباه شد و آنها را به رفراندومی گذاشت که جواب نداد.
یعنی فکر میکرد این میتواند وزنهای برای فشار بر روی اروپا باشد؟!
نه فکر میکرد اگر این قراردادها را بهروزرسانی کند، جوابی اقتصادی میدهد و حزب محافظهکار از جو تفرقه بیرون میآید. ضمن اینکه داستان بر سر این بوده و هست که به خاطر همین ریزهکاریهای اقتصادی، بریتانیا در راستای گزارش رئیس بانک مرکزی میترسید موقعیت خود را از موضع مرکزیت بانکی از دست بدهد. منظور من لندن است و اگر این موقعیت مرکزیت بانکی از دست برود تجارت کم میشود. در نتیجه میترسید این اتفاق به نحو فرانکفورت یا پاریس رخ بدهد. چون گزارش بانک مرکزی اتحادیه اروپا گفته بود هر چه جامعهای از لحاظ اقتصادی واحدتر باشد پیشرفتی بهتر و سریعتر خواهد داشت و چون انگلیس جز سیستم مالی و بانکی نبود کمتر طالب خواهد داشت. در نتیجه لندن از ضرر کردن ترسید و به همین دلیل رفت و در آن مسائل مذاکره کرد. ولی چون نحوه مراجعه مردم به مسئله اشتباه بود و به رفراندوم گذاشت کار به اینجا کشید.